روش تحلیل تکنیکال به زبان ساده
روش های تحلیل تکنیکال دامنه گستردهای از تکنیکها و فنون تحلیلی را شامل میشود که هرکدام در یک جای مسیر تحلیل، راهگشا خواهند بود. در این مقاله قصد داریم، به طور خلاصه، به شناختی کلی از نگرشها و تکنیکهای روش تحلیل تکنیکال، دست پیدا کنیم.
روش تحلیل تکنیکال از دوران اولیه وال استریت، محبوبیت زیادی میان معاملهگران بازار بورس به دست آورد. این روش بر خلاف روش تحلیل بنیادی که نیاز به مطالعات گسترده دارد، با نگاه به نمودار روند قیمت، و تحلیل شکل و شمایل خطهای آن، در تلاش است تا مسیر آینده یک سهم را پیشبینی کند. روش های تحلیل تکنیکال دامنه گستردهای از تکنیکها و فنون تحلیلی را شامل میشود که هرکدام در یک جای مسیر تحلیل، راهگشا خواهند بود. در این مقاله قصد داریم، به طور خلاصه، به شناختی کلی از نگرشها و تکنیکهای روش تحلیل تکنیکال، دست پیدا کنیم.
نظریه داو
تئوری داو یک روش تحلیل تکنیکال است که مجموعه قواعدی برای تشخیص روندهای بازار بورس را شامل میشود. این تئوری از نوشتههای چارلز داو نشأت گرفته است. “چارلز داو” که خیلی ها او را پدر علم تحلیل تکنیکال میدانند، مؤسس و ویرایشگر “وال استریت ژورنال” و از بنیانگذاران “Dow Jones & Company” بود. او هیچگاه روش تحلیل تکنیکال خود را به عنوان تئوری به رسمیت نمیشناخت و حتی آنها را مکتوب نکرد. اما سرمقالههای او در وال استریت ژورنال برای بسیاری از تحلیلگران مفید واقع شد. بعد از مرگ او، “ویلیام همیلتون” که از دیگر نویسندگان وال استریت ژورنال بود، افکار و مقالات او را گردآوری کرد و مقولهای با نام “نظریه داو” را پدید آورد.
چارلز داو، طبق روش های تحلیل تکنیکال، معتقد بود که بازار همه چیز را کمرنگ میکند. به این معنا که اطلاعاتی که در حال حاضر به دست آوردهایم، پیش از این تاثیر خود را بر روی قیمتها گذاشتهاند. مثلا اگر انتظار برود یک شرکت گزارش درآمد مثبتش را ارائه کند، تاثیر این اتفاق، قبل از انتشار گزارش، تاثیر خود را روی بازار گذاشته است. در این حالت، تقاضا برای سهام آن شرکت افزایش مییابد و پس از نشر گزارش، ممکن است شاهد دگرگونی چندانی روی روند قیمتها نباشیم. داو متوجه شد که گاهی قیمت سهام یک شرکت در بورس پس از اعلام یک خبر خوب، کاهش مییابد، زیرا آن خبر، آن چنان که باید، مطلوب نبوده است.
روند های بازار در تئوری داو
این نظریه سه روند مختلف در بازار را مطرح میکند:
- روند اصلی: این روند که شاید چند ماه طول بکشد و حتی تا سالها پایدار باشد، حرکت اساسی و جامع بازار را مشخص میکند.
- روند دوم: بین چند هفته تا چند ماه دوام خواهد داشت.
- روند سوم: این روند شاید در نهایت حدود ده روز اعتبار داشته باشد. گاهی اوقات طول عمر این روند به یک روز یا چند ساعت هم میرسد.
سرمایهگذاران با ارزیابی موقعیت این روندها میتوانند فرصتهای سودمند را تشخیص دهند. اما مسئله اینجاست که بتوانیم با نگاه و تحلیل یک روند، بتوانیم بفهمیم که این روند از کدام یک از دستههای بالا میباشد. روش تحلیل تکنیکال، در این مرحله با عمق بیشتری به کار گرفته میشود.
سه فاز روند اصلی
تئوری داو در روش های تحلیل تکنیکال، روند اصلی را با سه مرحله تشریح میکند. به عنوان مثال، برای یک روند مثبت، سه فاز اصلی را میتوان این گونه توصیف کرد:
- ذخیره: با پدید آمدن یک روند نزولی، قیمت سهم کاهش یافته و تمایلات بازار منفی میشود. سپس سرمایهگذاران حرفهای، فرصت را غنیمت شمرده و شروع به جمعآوری و ذخیره سهام میکنند و پس از آن منتظر افزایش قیمت میمانند.
- مشارکت عمومی: جمعیت دیگر، با دیدن رفتار سرمایهگذاران خبره، پا روی جاپای آنها میگذارند و تصمیم به خرید سهام میگیرند. در این مرحله، قیمتها همواره بالا میروند.
- افراط و توزیع: عوام مردم در این فاز، به حدس و گمان خود ادامه میدهند اما غافل از این که روند رو به پایان است. سپس دوباره سرمایهگذاران حرفهای وارد میدان میشوند و سهام خود را به کسانی که هنوز باور رشد روند را دارند، میفروشند.
در یک روند نزولی نیز، همین سطوح وارونه میشوند و از فاز افراط و توزیع، به فاز ذخیره میرسند.
عوامل تأثیرگذار دیگر
داو معتقد بود که روند اصلی که در یک شاخص بازار دیده میشود، باید توسط یک شاخص دیگر به تأیید برسد. به عنوان مثال، در زمان چارلز دوار بازار حمل و نقل و بازار صنعت، رابطه عجینشدهای با یکدیگر داشتند. هرچه تولید مواد و کالاها بیشتر باشد، به حمل و نقل بیشتری برای جابهجایی مواد اولیه و محصولات نیاز است. امروزه به دلیل دیجیتالی شدن بسیاری از محصولات، رابطه مستقیم حمل و نقل فیزیکی با صنعت از بین رفته و این تقاطع شاخصها در روش تحلیل تکنیکال، دیگر کاربرد زیادی ندارد.
داو همچنین به تأثیر حجم معاملات بر روند قیمت در روش تحلیل تکنیکال، بسیار تأکید داشت. به این معنا که هر چه حجم معاملات افزایش یابد، احتمال اینکه حرکت فعلی قیمت بر روند بازار تأثیر بیشتری بگذارد، بالاتر است. او بر این باور بود که روندها در حالت کلی پایدار میمانند تا زمانی که یک بازگشت قطعی قیمت مشاهده شود. به همین دلیل توصیه میکرد که به بازگشتهای قیمتی با دیده تردید بنگریم و به راحتی آن را تحلیل نکنیم. از این رو، بسیاری از سرمایهگذاران با روش تحلیل تکنیکال، برای تفکیک یک روند دوم از بازگشت قیمتی، دچار خطا شدهاند. امروزه بسیاری از تحلیلگران ایدههای چارلز داو را منسوخ میدانند. اما برخی دیگر، برای تئوری او، بیشتر به دلیل ابداع مفهوم روندهای بازار، ارزش قائل هستند.
نواحی حمایت و مقاومت
نوع دیگری از روش های تحلیل تکنیکال، توجه به نواحی حمایت و مقاومت است. میدانیم که قیمت سهام با کشمکش میان فروشندگان و خریداران افتوخیز پیدا میکند. با فشار خریداران، قیمتها رو به فزونی میروند و با فشار فروشندگان، قیمتها کاهش مییابند. جهت حرکت روند قیمت، برنده نبرد را مشخص میکند. قیمتی که معامله در آن به انجام میرسد، سطحی است که فروشندگان و خریداران در آن به توافق میرسند. در هر معامله، همواره خریداران بر افزایش قیمت گمان میبرند و فروشندگان نیز انتظار کاهش قیمت دارند. نگرش معاملهگران، آنها را به یکی از دو گروه خریدار یا فروشنده وارد میکند. در روش تحلیل تکنیکال که نمودار قیمتها، حرف اول و آخر را میزند، ترازهای مقاومت و حمایت، بیانگر کیفیت روانشناسی عرضه و تقاضا هستند؛ سطوحی از قیمتها که معامله گران تصمیم به خرید سهام (پیرامون سطح حمایت) و فروش سهام خود (پیرامون سطح مقاومت) دارند.
سطح حمایت
- از اتصال نقاط پایینی مسیر قیمت در یک دوره زمانی، سطح حمایت نمایان میشود.
- در این سطح، تعداد خریداران بیشتر از تعداد فروشندگان است.
- کنترل قیمت در دست خریداران است و فروشندگان هم تمایلی به فروش سهم در زیر سطح حمایت ندارند.
- معاملهگران، قیمت سهام شرکت را در این ناحیه، ارزنده میدانند.
- آنها بر این باورند که نه تنها روند قیمت از این سطح، پایینتر نمیرود، بلکه شاهد رشد آن نیز خواهند بود.
سطح مقاومت
- از اتصال نقاط بالایی مسیر قیمت، در یک دوره زمانی، سطح مقاومت نمایان میشود.
- در سطح مقاومت، تعداد فروشندگان بیشتر از خریداران است.
- خریداران تمایل به خرید سهام در بالای سطح مقاومت ندارند و مهار قیمت به دست فروشندگان افتاده است.
- معاملهگران، قیمت سهام شرکت را در این ناحیه، ارزنده میدانند.
- آنها همچنین معتقدند که روند قیمتها از این سطح بالاتر نمیرود.
دو رویکرد معاملاتی بر اساس روند
گروهی از انسانها به چارچوب شکنی هیچ اعتقادی ندارند و میخواهند همه امور را طبق اصول و قواعد از قبل تعیین شده، پیش ببرند. این گروه اگر وارد عرصه معاملهگری شوند، بدون شک جزو جرگهای از معاملهگران میشوند که باور دارند نباید اجازه داد هیچ اتفاقی بر خلاف روند و قواعد روش های تحلیل تکنیکال، رخ دهد. اما عدهای دیگر در بازار، باور مخالفی دارند و به پیروی از بازار، چندان اعتقادی ندارند. این موضع گیری نسبت به خط روند، یک روش تحلیل تکنیکال محسوب میشود که بر اساس آن، دو نوع استراتژی معاملاتی بر اساس روند، به وجود میآید؛ معاملهگری در جهت روند (Trend Trading) و معاملهگری در خلاف جهت روند (Countertrend Trading) .
معامله در جهت روند
در این استراتژی، همانطور که از اسمش پیداست، معاملهگر میخواهد با تحلیل حرکت قیمت در یک جهت خاص، به سود و بهره خود دست یابد. اگر چه ریچارد دانیکان به عنوان پدر استراتژی پیروی روند شناخته میشوند، اما این روش تحلیل تکنیکال، زمانی طرفدار زیادی پیدا کرد که ریچارد دنیس و ویلیام اکهارت، آن را به گروهی معاملهگر تازه وارد، آموزش دادند و نام “لاکپشتها” را بر آن گروه نهادند.
معاملهگران پیرو روند، وقتی تصمیم به خرید میگیرند که روند رو به رشد باشد و بازار همواره سقفهای جدید ایجاد کند. زمانی هم که روند رو به پایین باشد و بازار مدام در حال تشکیل کفهای قیمتی جدید باشد، آنها وارد پوزیشن فروش میشوند.
تمام معاملهگران با هر نوع نگرش کوتاه مدت، میان مدت و بلند مدت، میتوانند از این روش به بازدهی برسند. این نوع استراتژی در روش تحلیل تکنیکال، چنین باوری را القا میکند که قیمت همواره به روند فعلی خود ادامه میدهد مگر خلاف آن ثابت شود. در صورتی که هر علامتی از سیگنال بازگشت مشاهده شود، معاملهگر باید پوزیشن خود را ببندد. گذشته از تایم فریم انتخابی، معاملهگر تا موقعی به در معامله ایستادگی میکند که متوجه شود، روند عزم بازگشت کرده است. بازگشت قیمت برای تایم فریم های متفاوت، در برهههای زمانی متفاوت رخ میدهد. از این رو، زمان خروج معاملهگر پیرو روند از معامله، زمان بازگشت روند میباشد.
در روش های تحلیل تکنیکال، معاملهگری معکوس نیز شیوه دیگری است که در آن معامله گر با معامله بر خلاف سمت و سوی روند، به سودهای خردهای میرسد که البته قسمت بزرگی از حرکت روند را از دست میدهد. گاهی یک سهم خوب، روند مطلوبی را که انتظار میرود، در آن دیده نمیشود. معاملهگر معکوس، این سهم را کشف میکند و به این درک میرسد که به زودی قیمت آن افزایش خواهد یافت. بنابراین هنگامی که همه در موضع فروش قرار دارند، او این سهام را با قیمت بسیار پایین میخرد و برای زمان رشد قیمت، ذخیره میکند. کسانی که در زمان تشکیل صف فروش، سهم را خریداری میکنند و با تشکیل صف خرید، آن را به فروش میرسانند، با همین روش تحلیل تکنیکال پیش میروند (تئوری چارلز داو را به خاطر بیاورید).
این معاملهگران در روش های تحلیل تکنیکال، فرصتهای معاملاتی بیشتری نسبت به معاملهگران پیرو روند دارند که گاه مدت زیادی منتظر تغییر حرکت روند میمانند. معاملهگران معکوس حتی وقتی که قیمت در یک محدوده در حال نوسان است، در ترازهای حمایت و مقاومت، فرصتهای زیادی برای خرید و فروش خواهند داشت. از سوی دیگر، از آنجا که این معاملهگران، سود کمتری را به صورت منظم به دست میآورند، با افت سرمایه کمتری نیز مواجه میشوند. اما تعدد معاملات آنان، باعث حجم زیادی از پرداخت کارمزد میشود. علاوه بر این، معاملهگران خلاف جهت روند، باید زمان خود را وقف این راه کرده و همواره نگاهشان به بازار باشد تا موقعیتهای بهینه را بقاپند. البته این مشکل، با خودکار کردن معاملات، رفع میشود.
دنباله فیبوناچی، یکی از روش های تحلیل تکنیکال
هرگاه در یک توالی عددی، هر عدد برابر باشد با جمع دو عدد قبلی، دنبالهای به دست میآید که به افتخار ریاضیدان ایتالیایی، “لئوناردو فیبوناچی”، نام “دنباله فیبوناچی” بر آن نهادهاند. به این صورت که دنباله ۱، ۱، ۲، ۳، ۵، ۸، ۱۳، ۲۱ و … است.
نسبت طلایی نیز از این دنباله به دست میآید. نسبتی که از آن میتوان برای توصیف ساختار کوچکترین اجزای طبیعت نظیر اتمها تا بزرگترین و پیچیدهترین آنها مانند کهکشانها و تودههای کیهانی، از آن استفاده کرد (میتوانید برای درک بیشتر، فیلم “عدد پی” از دارن آرنوفسکی را ببینید). با جلو رفتن این دنباله، نسبت جالبی هم از خارج قسمت اعداد مجاور به دست میاید که تقریبا ۱/۶۸ یا معکوس آن ۰/۶۸ میشود. تقریبا همه اجزای جهان هستی، دارای ابعادی به نسبت ۱/۶۸ هستند. به عنوان مثال، گل آفتابگردانی که همه ما دیدهایم، مارپیچهای خلاف جهتی از تخمه دارد که در هر دور مارپیچ آن، نسبت ۱/۶۸ دیده میشود.
اما در بورس، دنباله فیبوناچی نوعی روش تحلیل تکنیکال انگاشته میشود. در این روش، نسبت طلایی با سه درصد ۳۸/۲ درصد، ۵۰ درصد، ۶۱/۸ درصد شناخته میشود که اگر لازم باشد از ضرایب بیشتری همچون ۲۳/۶ درصد، ۱۶۱/۸ درصد، ۴۲۳درصد و سایر ضرایب مربوط نیز به کار برده میشود.
روشهای فیبوناچی در نمودار
از دنباله فیبوناچی، چهار روش تحلیل تکنیکال که قابل ترسیم روی نمودار هستند، منشعب میشود.
اصلاح فیبوناچی
این روش تحلیل تکنیکال، مجموعه خطوط افقی که نواحی حمایت و مقاومت را نشان میدهند. در ابتدا قیمت اولیه مشخص میشود. سپس این سطوح با استفاده از روش فیبوناچی، در فاصلههای ۱۰۰ درصد(بالاترین نقطه نمودار)، ۶۱/۸ درصد، ۵۰ درصد، ۳۸/۲ درصد و ۰ درصد نسبت به قیمت اولیه، قرار میگیرند. طی یک حرکت قیمتی برجسته به سمت پایین یا بالا، تراز حمایت و مقاومت جدید معمولا در میان این خطوط یا نزدیک آنها قرار گرفته است.
کمان فیبوناچی
این کمان نیز نقاط حمایت و مقاومت بالقوه و همچنین محدوده معاملات را برای ما آشکار میسازد. در این روش تحلیل تکنیکال، در ابتدا سقف و کف نمودار را پیدا میکنیم. بعد با یک حرکت پرگاری، سه خط منحنی با فاصله ۳۸/۲ درصد، ۵۰ درصد و ۶۱/۸ درصد از نقطه مشخص شده، ترسیم میشوند.
بادبزن فیبوناچی
تحلیلگران با استفاده از روش تحلیل تکنیکال بادبزن فیبوناچی، نقاط مقاومت و حمایت را پیشبینی میکنند. تحلیلگر در ابتدا یک روند صعودی از قیمتهای پایین و بالای سهم در یک دوره زمانی مشخص، رسم میکند. برای اینکه سطوح اصلاح به دست آورد، اختلاف قیمت را در قیمت کف و سقف، با نسبتهای فیبوناچی (اغلب ۲۳/۶ درصد، ۳۸/۲ درصد، ۵۰ درصد و ۶۱/۸ درصد) تقسیم میکند. سپس بادبزن فیبوناچی پدید میآید.
نواحی فیبوناچی
این نواحی، خطوط عمودی هستند که مناطق بالقوهای را آشکار میکنند که نوسان در آنها زیاد، کم یا معکوس میباشد. تحلیلگر یک تاریخ شروع (مثلا یک خرداد) را انتخاب میکند. این تاریخ در جایگاه ۰ قرار میگیرد. اولین خط در روز بعدی (۱) ثبت میشود. خط بعدی دو روز بعد (۲)، خط بعدی سه روز بعد (۳)، بعد پنج روز (۵)، هشت روز (۸) و اعدادی که با دنباله فیبوناچی به دست میآیند.
بسیاری از تحلیلگران معتقدند، استفاده از ابزار فیبوناچی در روش تحلیل تکنیکال، در ۷۰ درصد مواقع، پیشبینیهای درستی به ثمر میرساند. اما نمیتوان پیچیدگی رسم و تحلیل آن را انکار کرد.
الگوهای قیمتی در تحلیل تکنیکال
استفاده از الگوهای قیمتی کلاسیک، نوعی روش تحلیل تکنیکال است تا معاملهگران استراتژیهای خود را برای نوسانات هر سهم، تنظیم کنند. همانطور که میدانیم یکی از اصول روش تحلیل تکنیکال این است که تاریخ تکرار میشود. این در مورد الگوهای قیمتی کلاسیک نیز صدق میکند. چنان که میتوان آنها را در هر نمودار مشاهده کرد. از الگوهای قیمتی میشود به عنوان سیگنالی برای ورود و خروج و یا به قصد پیشبینی جهت و میزان تحرکات قیمت استفاده کرد. الگوهای قیمتی به دو دسته ادامه دهند و بازگشتی تقسیم میشوند. در ادامه به بررسی چند نمونه از الگوهای قیمتی معتبر میپردازیم.
الگوی سر و شانه
الگوی سر و شانه پرکاربردترین الگوی بازگشتی در روش تحلیل تکنیکال است. در شکل گیری این الگوی سر و شانه ، سه قله پشت سر هم در نمودار پدید میآید که قله دوم بلندتر میباشد. به این صورت، این طرح شبیه بالاتنه یک انسان میشود. حال اگر همین انسان را وارونه کنیم، الگوی سر و شانه معکوس نام میگیرد. این الگو، پس از یک روند قوی به وجود میآید و با توجه به شرایط بازار، ممکن است نوید دهنده (یا هشدار دهنده) یک بازگشت قیمتی در آیندهای نزدیک باشد.
در الگوی سر و شانه کلاسیک، ابتدا خریداران بر بازار چیره میشوند و با افزایش تقاضا قیمت را تا حد معینی افزایش میدهند. بعد فروشندگان به میدان میآیند و با عرضه سهام خود، روند قیمت را به سمت پایین میفرستند و یک دره ایجاد میکنند. بار دیگر خریداران با قدرت بیشتری وارد میشوند و قیمت را از قله قبلی نیز بالاتر میبرند. اما باز هم فروشندگان، تأثیر خود را بر کاهش قیمت میگذارند. خریداران دوباره وارد عمل میشوند اما این بار قیمت تا حد قله اول بالا میرود و فشار دوباره فروشندگان، کل روند قیمت را نزولی میکند و دیگر این روند حتی از خط گردن (خط اتصال دو دره) نیز پایینتر میرود.
از دیدگاه روانشناسی، چنین الگویی در روش تحلیل تکنیکال، نشان دهنده سه بار تقلای بی ثمر خریداران برای ادامه روند صعودی است که در آخر با شکست آنها، سیگنال قوی نزولی ایجاد میشود. اگر همین الگو و مسیر نبرد قیمتی را وارونه کنیم، طوری که در نهایت، یک سیگنال صعودی به دست آید، نشانه الگوی سر و شانه معکوس است.
الگوی کف و سقف دوقلو
این الگوی پرتکرار، از الگوهای بازگشتی روش تحلیل تکنیکال است. بهترین عملکرد این الگو، بعد از حرکات شدید و طولانی مدت قیمت میباشد. سقف دوقلو، نشان دهنده یک سیگنال نزولی و کف دوقلو خبر از صعود بازار میدهد. در الگوی کف دوقلو، پس از یک روند نزولی طولانی، دوباره خریداران عزم خود را جزم میکنند و قیمت را افزایش میدهند. این پیشرفت توسط فروشندگان شکسته میشود و باز شاهد سیر نزولی قیمت هستیم. بنابراین اولین قله و دره ایجاد میشود.
بعد دوباره فروشندگان دست به کار میشوند و با فروش سهام، روند را به پایین میفرستند. اما حرکت بعدی خریداران مسیر روند قیمت را صعودی میکند. طوری که قیمت حتی از قله قبلی نیز بالاتر میرود. الگوی سقف دوقلو نیز برعکس الگوی قبل پیش میرود و در نهایت با یک سیگنال نزولی پایان مییابد. با تشکیل الگوهای دوقلو، در نهایت پیشبینی میشود که روند کنونی تغییر کند و بازار در جهت دیگری به روند خود ادامه دهد.
الگوی کف و سقف سهقلو
اگر الگوی دوقلو نتواند مسیر جدیدی برای روند بازار تعریف کند و همچنان خریداران و فروشندگان در جدال باشند، الگوی کف سه قلو یا سقف سه قلو تشکیل میشود. از آنجا که این الگوی روش تحلیل تکنیکال کلاسیک، در ابتدا دوقلو دیده میشود، از نگاه تحلیلی و روانشناسی شباهت زیادی به الگوی دوقلو دارد. اما به دلیل زمان بیشتری که صرف تشکیل این الگو میشود، سیگنال معتبرتری صادر میشود و قیمت به سمت شکست الگو، حرکت بیشتری دارد. نکته جالب اینجاست که عده زیادی از فروشندگان، وقتی متوجه حجم معاملات هنگام عبور از سطوح و مدت زمان تشکیل الگو میشوند، تصمیم به ورود به صف خریداران میگیرند.
الگوی پرچم
الگوی پرچم، الگویی ادامهدهنده است که موجب خنثی شدن روند در یک دوره زمانی میشود. به این معنا که شکلگیری این الگو پس از یک روند پرقدرت، موجب استراحت و تجدید قوای بازار، برای ادامه روند اصلی میشود. الگوی پرچم در روش تحلیل تکنیکال، حرکت مستقیم صعودی یا نزولی است که با یک سری حرکات اصلاحی کوچک به صورت کانالهای افقی، مورب و یا کنج، متوقف شده و بعد از بازه زمانی کوتاهی، بازار دوباره به مسیر اصلی خود بازمیگردد. در این روش تحلیل تکنیکال، هرچه مجال برای حرکات اصلاحی بیشتر باشد و به سمت کنج کشیده شود، انتظار میرود پس از شکست، شاهد حرکات قیمتی بزرگتری باشیم. به خاطر داشته باشیم که این الگو فقط زمانی اعتبار دارد که روند مشخصی داشته باشیم. در حدی که روند قیمت، حداقل به اندازه پایه پرچم، تحرک قیمتی داشته باشد.
الگوی مستطیل
این الگوی ادامهدهنده نیز همانند الگوی پرچم است. اما بایستی تفاوت آنها را تشخیص دهیم تا در کارایی الگوها در روش تحلیل تکنیکال دچار خطا نشویم. این الگو نیز یک ایستگاه استراحت برای حرکت اصلی روند قدرتمند بازار است که تنها در صورت اطمینان از مشخص بودن روند قیمتی، میتوان به آن اعتماد کرد. اما شایان یادآوری است که این الگو به الگوهای سه قلو بسیار شباهت دارد. تمیز دادن این الگو از الگوی سه قلو، با نگاه به جهت شکست قیمت میسّر میشود. مانند الگوی پرچم ،شکست سقف مستطیل بعد از یک روند صعودی، یک سیگنال افزایشی است و شکست کف آن، خبر از ادامه روند نزولی میدهد.
الگوی مثلث
الگوی مثلث در نمودارهای روش تحلیل تکنیکال، مربوط به موقعیتی است که نوسانات زیادی در یک محدوده اتفاق میافتد که این نوسانات همواره کوچک و کوچکتر میشوند که در نهایت با اتصال نقاط پایین و نقاط بالای این محدوده، الگویی مثلثی به دست میآید. الگوی مثلث که نوعی الگوی ادامه دهنده است، مثل الگوهای پرچم و مستطیل، توقفی در مسیر روند اصلی ایجاد میکند. این الگو به سه شکل پدید میآید:
- الگوی مثلث صعودی: در این حالت، خط پایین رو به رشد است اما خط بالا مسیر افقی مستقیم دارد. قدرت خرید در این مکث نموداری، بیشتر از فروش است که این خود حکایت از پیشبینی روند صعودی مسیر قیمت دارد.
- الگوی مثلث نزولی: این الگو زمانی رخ میدهد که خط بالا شیبی سرپایینی دارد و خط پایین ثابت و مستقیم است. پس از این توقف، نمودار، مسیر نزولی خود را پیش میرود.
- الگوی مثلث متقارن: در این حالت نیز، خط پایین به سمت بالا، و خط بالایی به سمت پایین میباشد. این شکل از مثلث، معمولا به عنوان مکث در حرکت بازار، قبل از ادامه روند است.
حجم معاملات و اندیکاتورها
بررسی حجم معاملات در نمودار، گونه دیگر روش تحلیل تکنیکال است.در تحلیل کلی بازار سرمایه، حجم معاملات مؤلفه مهمی است که بعد از مقدار شاخص کل و تغییرات آن، مورد توجه قرار میگیرد. همچنین برای بررسی هر سهم در بازار بورس، بعد از بررسی قیمت سهم، حجم معاملات انجام شده بر روی سهم، نقش مهمی در تحلیل ما دارد. علاوه بر این، در روش تحلیل تکنیکال، بررسی حجم معاملات، در پیشبینی حرکت روند قیمت، تأثیر بزرگی دارد. اما در تعریف حجم باید گفت که به تعداد معاملات خرید و فروش یک سهم که در یک دامنه زمانی ثبت میشوند، حجم معاملات آن سهم و به تعداد معاملات خرید و فروش کل سهام بازار در یک دامنه زمانی، حجم معاملات بازار میگویند.
اما نکته مهم اینجاست که روش تحلیل تکنیکال ایجاب میکند حجم معاملات باید تأیید کننده روند معاملات باشد. حجم معاملات سنگینتر، نشان از تمایل خریداران به سهم و یا افزایش عرضه فروشندگان بر روی یک سهم است که هم مسیر با روند حرکتی سهم میباشد. مثلا اگر قیمت در روندی صعودی باشد، برای استمرار این صعود باید حجم معاملات در روزهای مثبت سنگینتر باشد. برای درک درست حجم معاملات، باید اندیکاتورهای خاصی را در نرمافزار، وارد نمودار قیمت کنیم. در روش تحلیل تکنیکال، اندیکاتورها ابزارهایی هستند که بر اساس محاسبه قیمت، حجم معاملات و جریانات نقدی، نوسانات واقعی قیمت در نمودار را به دست میآورند. در واقع این خطها اطلاعات اضافهای بر روند کلی سهم، به ما میدهد. در ادامه به توضیح هر کدام از این اندیکاتورهای حجم معاملات میپردازیم.
اندیکاتور حجم معاملات (Volume)
این اندیکاتور در روش تحلیل تکنیکال به ما امکان میدهد تا قوت یا ضعف روند را بتوانیم بسنجیم. حجم معاملات در نمودار، دو رنگ دارد(سبز یا قرمز). رنگ سبز افزایش حجم و رنگ قرمز کاهش حجم معاملات را نشان میدهد (البته ممکن است هر نرمافزار رنگهای خاصی را برای نشان دادن این دو مؤلفه، در نظر گرفته باشد). این نشانههای رنگی حجم به صورت ستونهای عمودی در نمودار پدیدار میشوند.
با نگاه به روش تحلیل تکنیکال، وقتی معاملات حجم بالایی داشته باشد، احتمالا باید در انتظار یک روند جدید باشیم. اما در صورت پایین بودن حجم معاملات، پیام اندیکاتور، عدم تمایل معاملهگران به انجام معامله است. همچنین در این اندیکاتور، حجم معاملات، الگوهای کلاسیکی که به کار بردهایم را تأیید میکند.
اندیکاتور OBV
اندیکاتور OBV در روش تحلیل تکنیکال حاصل جمع حجم مثبت و منفی معاملات است. در پایان معاملات یک روز، قیمتها با حجم معاملات مشخصی، یا بالاتر و یا پایین تر بسته میشوند. در صورتی که قیمت بالاتر بسته شود، حجم معاملات مثبت بوده و به حجم معاملات روز پیش، اضافه میشود. اگر هم قیمت پایین بسته شود، حجم معاملات منفی بوده و از حجم معاملات روز پیش، کسر میشود. روزی هم که هیچ تغییری در قیمت ایجاد نشود، حجم معاملات نیز پایدار خواهد ماند. جهت صعودی خط OBV، به صعودی بودن بازار اشاره دارد. چنان که در روزهای افزایشی نسبت به روزهای کاهشی، حجم معاملات بیشتری ثبت میشود. اندیکاتور نزولی نیز، حجم کثیر معاملات در روزهای کاهشی را نشان میدهد.
در روش تحلیل تکنیکال، اگر اندیکاتور OBV با روند قیمت هم جهت باشد، حجم معاملات، این روند را تأیید میکند. اما در حالتی که روند قیمت رو به بالا باشد و حجم معاملات، نزول پیدا کند، یک واگرایی منفی به وجود میآید.
اندیکاتور MFI
MFI مخفف عبارت Money Flow Index است که بیانگر شاخص گردش نقدینگی است. این اندیکاتور با استفاده از قیمت و حجم معاملات تشکیل میشود و اغلب به عنوان RSI وزن داده شده با حجم شناخته میشود. نوسانات آن مثل اندیکاتورهای قبل است که با افزایش تقاضا و رشد قیمت، خط MFI نیز بالا میرود و در صورت نزول قیمت و بالارفتن عرضه، این خط حالت نزولی پیدا میکند.
در این اندیکاتور، وقتی خط از مرز ۸۰ بالاتر برود، حالت اشباع خرید پدید میآید و وقتی به زیر ۲۰ برسد، فروش به اشباع رسیده است. اندیکاتور MFI در روش تحلیل تکنیکال، با نشان دادن نواحی اشباع خرید یا فروش، درک بهتری از سیگنالهای ورود و خروج به ما میبخشد.
واگرایی در اندیکاتورها
تحلیل واگراییهای نمودار نیز، یکی از روش های تحلیل تکنیکال به حساب میآید. وقتی خط اندیکاتور و روند قیمت در تضاد با یکدیگر حرکت کنند، واگرایی رخ میدهد و در نتیجه، قیمت از حرکت متوقف شده و تغییر جهت میدهد. واگرایی در اندیکاتور، به عنوان یکی از سیگنالهای مهم در روش تحلیل تکنیکال، مورد توجه تحلیلگران قرار میگیرد. واگراییهای قابل وقوع در اندیکاتور را به دو دسته تقسیم میکنند؛ واگراییهای معمولی و واگراییهای مخفی.
واگرایی معمولی
این واگرایی نیز دو گونه مثبت و منفی دارد.
- واگرایی معمولی مثبت: این واگرایی مختص روند نزولی است. در این حالت قیمت به تشکیل کف جدیدی میرسد اما اندیکاتور قادر نیست کف جدیدی بسازد. در نتیجه قیمتی که در یک روند نزولی بود، مسیر صعودی را در پیش میگیرد.
- واگرایی معمولی منفی: این نوع واگرایی مربوط به زمانی است که قیمت، سقف جدیدی را تشکیل میدهد اما اندیکاتور از تشکیل سقف بالاتر بازمیماند. در نتیجه، قیمت مسیر خود را به سمت پایین، تغییر میدهد. این واگرایی میتواند هشداری برای کنترل ریسک باشد.
واگرایی مخفی
واگرایی مخفی هم، به دو شکل مثبت و منفی ظاهر میشود.
- واگرایی مخفی مثبت: این واگرایی زمانی ایجاد میشود که قیمت میتواند کفی بالاتر از کف قبلی خود ایجاد کند اما اندیکاتور بر خلاف قیمت، وارد کف پایینتری نسبت به کف قبلی خود میشود. پس از رخ دادن این واگرایی، قیمت به سمت بالا، تغییر مسیر میدهد.
- واگرایی مخفی منفی: در این وضعیت، قیمت نتوانسته به سقف قبلی خود برسد اما اندیکاتور وارد سقفی بالاتر از سقف قبلی خود میشود. چنین حالتی را میتوان به عنوان زنگ خطری برای ریزش سهم، قلمداد کنیم.
جمع بندی
با مطالعه این مفاهیم، به نگاهی کلی نسبت به روش تحلیل تکنیکال دست یافتیم که میتواند راهنمای ما برای مطالعه و تحقیق عمیقتر در این موضوع باشد. نباید کمالگرایی باعث ترس ما از ادامه مسیر شود. کل این موضوعات در کنار هم این نتیجه را القا میکنند که “درک درست نمودار مسیر قیمت، تمام کاری است که باید انجام دهیم.” در روش تحلیل تکنیکال، هیچ چیز خارج از نمودار نیست. به همین خاطر باید با تجزیه و تحلیل نمودارهای بیشتر، بتوانیم هوش تحلیلی خود را ارتقا دهیم و احتمال ریسک در معاملاتمان را به حداقل و